کافیاست که پای تو به یک سنگ بگیرد این گونه که شد سنگ وطلا فرق ندارند
ایـام طـفـولـیت توعـیـن بـزرگی است در مـعــجـزه،ایـام خـدا فـرق نـدارنـد
از رحـمت تـــو دور نـبـودند،سیـاهـن وقـت کـرم تـو،فــقــرا فــرق نـدارنـد
پـائـین سـرسـفـره تو نـیز چو بـالاست در خـانـۀ تو شــاه و گـدا فـرق ندارند
مـا کـارنـداریـم رضـا یـا که جــوادی درمـذهـب مـا آیـنــههـا فـرقنـدارنـد
توآمـدهای تا که ســرآمــد شـده بـاشی
یکـبـار دگـر نیـز مـحـمـد شـده بـاشـی
بیمار شدن از من وعـیسی شدن از تو لب تشنه شدن ازمن و دریا شدن ازتو
در راه عـصای تو بیـان کرد: امـامی! اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو
در مهد به اثبات خودت سعـی نـمودی در کودکیات این همه والا شدن از تو
چهلسال پدر؛چشم به راه پسرش بود حـالا یـکی یک دانـۀ بـابـا شـدن ازتو
چشمان موفق به امید تو نـشـسته است پس دست شفا از تو و بـینا شدن ازتو
تـا زائـر سـروقـد و بــالای تـو بـاشـد جـانـم پــسـرم از پـدر و پا شدن ازتو
بگــذار قــدمهــای تورا خـوب بـبـیـند
در قـامـت تو جـلـوۀ مـحـبـوب بـبـیـنـد
هـستـند کـریـمان دوعالـم سرخـوانت یکـبـار نخـورده است گره کیسۀ نانت
اصلا حـرم شاهخـراسان حـرم توست هر صحن که گشتیم در آن بود نشانت
انگارکه گهـواره تو عـرش زمین بود وقـتـی پــدرپـیـرتومیداد تــکــانـت
تکـبیر تو از داخل گهواره رسیده است هــسـتـم اگـرامـروز مـسلــمان اذانـت
یکـبـار پـدر گـفـتـن تو گـر نـمیارزید صـدبـارنمیرفت به قـربـان زبـانت!
از چشم پدر دور مشو گرگ زیاد است براین پـدرت حـق بده باشد نگــرانت
در راه مـبـــادا قــدمـت خــاربــبـیـنـد
آن صورت چون برگ تو آزار ببـیـند